گذراندن روزهای کرونایی - بخش ۳
در ادامهی بخش روزهای کرونایی (بخش ۳)؛ در روزهایی که گذشت بیشتر وقتم رو صرف خوندن کتاب کردم و از انبوه نخوندههام کم کردم.
جرخیدن الکی و بیموردم داخل اینترنت کمتر شد و در عوض سعی کردم بیشتر مطالعه کنم. کمکم فاصلهای رو هم که از فیلم و سریال گرفته بودم با دیدن ۲ فیلم و شروع ۱ سریال دارم کم میکنم که در ادامه ازشون مینویسم.
اول لیست کتابهایی که در این یک هفته خوندم رو بگم:
۱. زندگی من (چخوف) ۲. ساندویچ ژامبون (بوکفسکی) ۳. بیژن و منیژه (مدرس صادقی) ۴. طوطی مردهی همسایهی من (گلستان) ۵. داشتن و نداشتن (همینگوی) ۶. دوبلینیها (جویس) ۷. مرد صد سالهای که پنجره قرار کرد و ناپدید شد (یوناسن).
از بین کتابهای بالا بیشتر از همه از ساندویچ ژامبون خوشم اومد؛ فردی بهنام هنری چیناسکی رو تشبیه میکنه به ژامبونی که بین نون گیر کرده (که نون، یه طرفش پدرشه و طرف دیگه جامعه). زندگی من هم تاحدودی موضوعش مشابه به ساندویچ ژامبون بود و حتا با بیژن و منیژه هم اشتراکاتی داشتن، خصوصا اینکه یه خانواده چطوری میتونه فرزند رو تخریب کنه!
داشتن و نداشتن واقعا بد بود، یعنی انگار که نه انگار نویسندهش همینگویه! فقط همین.
طوطی مردهی همسایهی من از گلستان! نشون میده که این پیرمرد غرغرو چقدر خوبه و همهفن حریفه. داستان کوتاهی از یه مجموعه داستان کوتاه؛ که میشه تقابلی از روشنفکر جامعه با عام جامعه رو دید، داستان کوتاه جالبی بود.
دوبلینیها رو شامل ۱۵ داستان کوتاه از گوشه و کنار ایرلند، که هر کدوم داستانی مسقتل و در کنار هم کل مجموعه یه خط رو دنبال میکردن. آخر کتاب نقدهایی هم هست که هنوز نخوندم و با خوندنشون بهتر متوجه کتاب خواهم شد.
مرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد رو من میتونم یه خلاصهای از حوادث مهم قرن ۲۰م بذارم. همراه با آلن کارلسون به اسپانیای ژنرال فرانکو میریم، به شوروی استالین، ایرانِ زمان شاه، آمریکایی با روسای جمهور متفاوت و ... در کل کتاب خیلی جالبی بود. اتفاقاتی که مثلا ۱۹۶۸ در فرانسه افتاد رو انگار صدای اعتراضهای تو خیابون رو بتونی بشنوی نوشته شده بود و از این نظر برای من جالب بود. بهقول احسان رضایی جز رمانهای «حال خوب کن» بود.
در ادامه دو فیلم دیدم که اولی Revolutionary Road ساختهی سم مندز که اصلا با فیلم حال نکردم. با اینکه خیلی به درام علاقه دارم ولی درامی که نشون داد خیلی درام نبود. فیلم دوم هم Dangal بود که به پیشنهاد یه دوست دیدمش؛ که با دیدن دانگل اولین فیلم هندی زندگیمو دیدم =)) و چه فیلم خوبی هم بود. تاحدودی شعار داشت ولی اذیتکننده نبود (حداقل برای این دوره که شاهد فرزندکشی هستیم، نیازه که تو سینمای ما مثل این فیلمها ساخته شه، به این امید که رو فرهنگ تاثیرگذار باشه).
سریال Dark رو هم با دیدن قسمت اولش شروع کردم :) که ببینم این همه تعریف و تمجید برای چیه! و البته که قسمت اولش جالب بود و برای دیدن ادامهی سریال ترغیبم کرد.
شما هم سرگرمیهایی که در این ایام دارید رو با من به اشتراک بذارید :)
پایان./
قشنگه👌👌خیلی تفکر برانگیزه